ببار ای ابرکم بر من ببار و تازه تر شو ....
متن زیر در تاریخ85/12/20، ساعت: 2:0 عصر نوشته شده است.
¤ ؟؟؟؟؟؟¤ نویسنده: یاسمینا
متن زیر در تاریخ85/11/25، ساعت: 3:0 صبح نوشته شده است.
¤ تو بگو؟تو بگو چگونه باور کنم ؟! از هر که پرسیدم ، گفت فراموشش کن . اما چگونه ؟ هیچکس نگفت . یکی گفت : دیگر بدو فکر نکن . اما چگونه به او فکر نکنم ، در حالی که هر لحظه یادش در خاطر من است . دیگری گفت : دیگر به او نگاهی نکن . اما چگونه نگاهش نکنم ، در حالی که نگاه تنها مسیر میان من و اوست . دیگری گفت : نگاهش را نادیده بگیر . اما چگونه نگاهش را نادیده بگیرم ، درحالی که نگاهش در هر آینه پیداست . تمام راه حلها را امتحان کردم ، اما نشد . هر روز خاطره اش تازه تر است از دیروز و هر روز ندرحالی که نگاهش در هر آینه پیداست . تمام راه حلها را امتحان کردم ، اما نشد . هر روز خاطره اش تازه تر است از دیروز و هر روز نگاهش همان نگاه دیروز است ، همان نگاه اول روز . چگونه می توانم فراموشش کنم در حالی که در تک تکِ ستاره های آسمان بر قطره ، قطره ی موجهای دریا و بر برگ برگِ سبزِ سرو نامش را نوشته ام . و از صدای چکاوک ، و از صدای بلبل ، و از سکوت قاصدک ، تنها صدای سلام او را می شناسم . در هر آینه ای ، و بر هر دیواری ، قابی از نگاهش نصب کرده ام . حال از خود تو می پرسم : چگونه
¤ نویسنده: یاسمینا
پیام های دیگران
متن زیر در تاریخ85/10/15، ساعت: 4:0 عصر نوشته شده است.
¤ دوستش دارممن می روم اما به او بگویید دوستش دارم،
به او که تنش بوی گلهای سرخ را میدهد،
به او که با جادوی کلامش زیباترین لغات را شناختم،
به او که لحن صدایش دلپذیرترین آهنگ است،
به او که نگاهش به گرمییه آفتاب و لبانش به
سرخیه شقایق و دلش به زلالییه باران است،
به او که برای من مینویسد،
مینویسد از باران، از شبنم، از گرمای عشق و ...
من می روم اما به او بگویید دوستش دارم ،
به او که قلبش به وسعت دریاییست که قایق کوچک دل من درآن غرق شده،
به او که مرا از این زمین خاکی به سرزمین نور و شعر و ترانه برد،
و چشمهایم را به دنیایی پر از زیبایی باز کرد.
من می روم اما به او بگویید دوستش دارم،
به او که صدای پایش را میشنوم،
به او که لحن کلامش را میشناسم،
به او که عمق نگاهش را میفهمم،
به او که .....
من می روم اما به او بگویید دوستش دارم،
به او که گل همیشه بهارمن است،
به او که قشنگترین بهانه برای بودن من است
وبه او که عشق جاودانه من است......
به او که نگاهش مظهر زیباییست......
¤ نویسنده: یاسمینا
پیام های دیگران
متن زیر در تاریخ85/9/18، ساعت: 2:38 عصر نوشته شده است.
¤ بارونو دوست دارم هنوز ..!!
بارون رو دوست دارم،
نه بخاطر طــراوتش کـه منو از نــو تــازه می کنه.
بارون رو دوست دارم،
نه بخاطر زیبـــاییش کــه روحـــم رو شـــاد مـی کنه.
بارون رو دوست دارم،
نه بخاطر بزرگیش که وجود من رو تو خودش تحمل می کنه.
بارون رو دوست دارم،
نه بخاطر پاکیش که اشکای رو گونه هام رو پاک می کنه.
بارون رو دوست دارم،
نه بخاطر سردیش که آتیش وجودم رو خاموش می کنه.
بارون رو دوست دارم،
نه بخاطر مهربونیش که من رو تو آغوش می گیره.
¤ نویسنده: یاسمینا
متن زیر در تاریخ85/9/13، ساعت: 3:51 عصر نوشته شده است.
¤ و باز هم اغاز اما این بار متفاوت!!!Thank you generous God !
you have injected life with joy
thus we kniw laughter .
you have dabbed creation with color
thus we enjoy beauty .
you have whistled a divine tune into the rhythm of life
thus we hear music .
you have filled our mineds with questions
thus we appreciate mystery .
you have entered our hearts with compassion
thus we experience faith
Thank you !
¤ نویسنده: یاسمینا
خانه
شناسنامه
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
RSS
کل بازدیدها: 55638
بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 0
درباره خودم
لینک به وبلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
درد دل با دلربایم **مهدی**[3] . رد پای اشک هایم را بگیر[2] . اشکی از جنس غروب .
لینک دوستان
دختر نقاش
شهاب
نیما و تانی
مانی
آذین
چشمه و حیات
امیر
با سحر
ساقی و دوقلوهاش
ساقی وسیاوش
نسرین
موسیقی
وضیعت من در یاهو
اشتراک در خبرنامه